اخلاق/ اخلاق در خانه/جلد دوم/ جلسه پنجم


پيغمبر اكرم(ص) رد مي‌شدند ديدند ابوايّوب انصاري در كوچه فرش پهن كرده و با زن و بچه‌اش رو به ديوار و پشت به مردم نشسته است. پيغمبر اكرم(ص) فرمودند: ابوايّوب! چرا اينجا نشسته‌اي؟ گفت يا رسول الله! مهاجري آمد خانه نداشت. من ديدم اگر اين بي‌خانه باشد و در كوچه بماند، براي او زشت است؛ براي ما هم زشت است. او خجالت مي‌كشد؛ ما هم خجالت مي‌كشيم. اما اگر او برود در خانه ی من و من در كوچه باشم، براي من افتخار است و من خجالت نمي‌كشم و كمكي هم كرده‌ام.

اين است «وَ يُؤْثِرُونَ عَلي اَنفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِم خَصاصَةٌ» ببينيد مسلمانها به كجا رسيدند كه اينگونه ايثارگري مي‌كنند. خانه ی خودش را به ديگري مي‌دهد و خود در كوچه مي‌نشيند. چطور شد كه اينجور شدند؟ در اثر يقين. وقتي يقين در دل كسي رسوخ كرد، ايمان در دل كسي رسوخ كرد، معلوم است ديگر از نماز لذّت مي‌برد؛ از انفاق به ديگران لذّت مي‌برد. فردي كه پول دوست است، اگر يك روز يك ميليون استفاده ببرد يا اگر بي‌دين باشد يك ميليون كلاهبرداري كند، چقدر خوشحال است؟ به اندازه‌اي كه شب خوابش نمي‌برد. براي اينكه يقين به دنيا و تاريكي دنيا در دل او رسوخ كرده، عشق به دنيا او را به اينجا رسانده است. آن كسي كه عشق به خدا و اسلام دارد، عشق به بنده‌هاي خدا دارد، و بالاخره ايمان عاطفي در دل او رسوخ كرده است، اگر خانه‌اش را بدهد براي اينكه ديگران در رفاه و آسايش باشند ولي خودش در مضيقه باشد، خوشحال است.